2009/03/16

سفرک یا تلخک

جاتون خالی،یه سرکی یک روزه با دوستا زدیم ارومیه،می خواست که خیلی خوش بگذره اما....تا پامون رو از تبریز گذاشتیم بیرون بارون شروع کرد به باریدن
چه بارون زیبا و آرومی!!! باد و بارون داره می زنه به شیشه،این دوست مام که رانندگی می کنه پمپ برف پاک کن ماشینش خرابه،اصلا جلوشم نمیبینه..!بالاخره با هر مصیبتی بود رسیدیم ارومیه اما مگه بارون دست ور داره،می دونستم که قسم خورده نذاره که خوش بگذره
همینجوری نشستیم تو ماشین که بارون بند بیاد اما نه...تصمیم گرفتیم بریم صبحونه،مگه تو این شهر واسه صبحونه مثلا املت جایی پیدا میشه؟ اصلا،بالا خره با هر تلاشی بود یه جایی پیدا کردیم واسه صبجونه،بارون اونقدر شدید بود که تا از ماشین به مغازه برسیم کفشامون پر آب شده بود
بالاخره بارون ساعت پنج بند اومد مام خوشحالی و شادمانی! کردیم و چون اونروز خوش نگذشته بود تصمیم گرفتیم شب رو بمونیم و یکم به خودمون برسیم
رفتیم که بازارو بچرخیم که اقا دیدیم که چی؟ یه مغازه از شدت باد و بارون خراب شده که عکساشو پایین گذاشتم



عکس های یه مغازه کفش فروشی به اسم کلاسیک هستش توی خیابون خیام ارومیه یا همون سنگ فرش
بالاخره بعد از خرابی بصره و مقداری نه چندان زیاد گفت و شنود،شب رو سپری کردیم و صبح ساعت هفت از اونجا حرکت کردیم
وضع پل هم خوبه ولی کاش ورودی و خروجیش رو از حالت تپه مانند! در بیارن،در کل ما که راضیم،اوناییم که ناراضین از اون(البته شرمنده ها!) مزدورهای روزگارن

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home