امروز سر کلاس یه شعری از سر حالات روحی گفتم که اینجا انعکاسش میدم
روزگاریست که در فاصله لحظه عشق
چشم در چشم جدایی هستم............................
گرچه از تابش این لحظه ناب
پا به گرد کهکشان ها هستم............................
وای از این لحظه بی احساسی
که دل از عقل به هرمان هستم............................
کاج زیبای مرا او دزدید
لحظه های شادی را بلعید...........................
خانه ام ویران کرد....................................................
طالعم را دزدید....................................................................
من دلم را زیر پایش ریزم
او به آرزوی نیکم خندید.........................
خنده من به کدامین لحظات آخر یافت؟
آرزویم به چرایی چون شد؟....................................
توشه آخرتم عشقم شد؟
نامه تنهایی،یار تنهایم شد؟.....................
هی فلانی تو به یاریم صلایی برسان
ورنه پایان شود این نامه بی پایانم...............................